واقعا عصری حس میکردم تو قفسم ....
یه طرف نوایی که میگه
see me dream every tale true ...
ینی
نگام کن چطور داستان هارو به رویای حقیقت میبافم!
این کاریه که همه مهندسین انجام میدن
(و بله شامل خودِ خدا هم میشه!)
رفتم تو مشهد نشستم دور منبر صبر کردم حرفاش تموم شد بهش گفتم
خدا وقتی میگه "کُن فَ یَکون"
ینی میگه بِشو ، و میشه!
زمان برای خدا بی معنیه و این "شدن" خارج مداراتِ زمان اتفاق میفته، و "میشه"!
اما برای "مخلوق" در حال خلق شدن ..؟ چه؟ او بندیِ زمانه ...
اگر زمان وجود داشته باشه ...
اونوقت ما ها میتونیم به وجود نیومده باشیم!
بلکه هممون
در یک لحظه
در همون لحظه ی "شدن" هستیم
و در حقیقت ما نمیمیریم
بلکه با مرگمون تازه خلق میشیم
و اون "شدن"، که در چشم خدا یک آنِ واحده، همین چیزی هست که الکی اسم زندگی روش گذاشتیم!
و انسان هم که خلیفه خداست به گفته خودش
پس در خلقت نقس داره
و در حقیقت
انسان تنها موجودیه که تو خلق "شدن" ِ خودش دخیله !
و بهش اجازه داده شده در خلقت دست ببره..
هنگ کرد گفت نه داری کفر میگی و بحثو عوض کرد
ولی من راس میگم :|
نظرات شما عزیزان: